بررسیهای گذشته ثابت کرد که مسألهای به نام «انتظار بشر از دین» از اصالت برخوردار نبوده و آنچه میتواند مورد بررسی و در چشم انداز دین پژوهان قرار گیرد، سه عنوان یاد شده است که هر سه به یک حقیقت اشاره میکنند:
1. نیاز بشر به دین؛
2. آثار سازندهی دین؛
3. هدف از بعثت پیامبران.
دربارهی عنوان نخست، (نیاز بشر به دین) در شمارهی پیشین به طور گسترده سخن گفته شد، اکنون به تبیین دو عنوان دیگر میپردازیم.
آثار سازندهی دین بیش از آن است که در این گفتار بگنجد، ما در این جا به بیان برخی از آثار چشمگیر آن که مورد پذیرش اندیشمندانی مانند «آلبرت انیشتین» و غیره است میپردازیم.
ایدهی خداپرستی این است که جهان، آفریدگار دانا و توانایی دارد و چون حکیم است، این جهان را بر اساس نظامی حکیمانه آفریده است، که اگر پیگیری انسانها قرار گیرد، بر بسیاری از این نظامات دست مییابد. در برابر این فکر، ایدهی مادیگری است که میگوید: جهان آفرینش مورد تصادف و اتفاق بوده و نیروی خلاقهی جهان به اندازهی یک کودک خردسال عقل و هوش ندارد، و چیزی که مولود چنین فاعل غیر عاقلی باشد، قطعاً در آن، کوچکترین نقشه و اندازهگیری وجود نخواهد داشت.
انیشتین، مذهب را عامل پیدایش علوم و فرضیهها میداند که سخن ارزشمند او را در اینجا نقل میکنیم:
«من تأیید میکنم که مذهب قویترین و عالیترین محرّک تحقیقات و مطالعات علمی است، و فقط آنها که معنای کوشش خارج از حد متعارف و باور نکردنی دانشمندان را و مهمتر از همه، فداکاری و کوشش طلایهها و پیشقراولان علمی یعنی کارِ خُرد کنندهی تئوری سازان را میشناسند، میتوانند نیروی عظیم هیجاناتی را که مصدر این همه ابداعات عجیب و کاشف واقعی فنون زندگی است، دریابند.
آیا چه الزامی و اعتقادی از نظم جهان هستی، و چه اشتیاق عجیبی «کپلر» و« نیوتن» را نیرو و توان میبخشد که سالها در تنهایی و سکوت محض، برای توضیح دادن و از پیچیدگی درآوردن نیروی جاذبهی فلکی، رنج ببرند.
ولی تنها کسی میتواند یک تصور روشن از چیزی که به راهنمایان واقعی بشری الهام داده و به آنان نیرو بخشیده است، داشته باشد که خود در چنین راهی گام برداشته و سالها عمر خویش را در این راه صرف کرده باشد.
بلی آن چیزی که به فداکاران وجانبازان قرون، علیرغم شکستها و ناکامیهای ظاهری توان میدهد تا بار دیگر به پا خیزند و جهاد کنند، این احساس مذهبی مخصوص است که یکی از معاصرین گفته است که در این عصر مادّهپرستی، فقط کارگران جدّی و واقعی علوم، آنهایی هستند که دارای احساسات مذهبی عمیق باشند».(1)
در نیاز بشر به قانون جای بحث و گفتگو نیست، و هیچ جامعهای را نمیتوان بدون یک رشته ضوابط، اداره کرد.
جامعههای بشری با پدید آوردن سه قدرت نیرومند به نامهای مقننه، مجریه وقضائیه تا حدودی توانستهاند به نظم و آرامش نسبی تحقق بخشند و با تأسیس حکومتهای پلیسی و نظامی به بعضی از هرج و مرجها خاتمه دادهاند ولی سخن اینجاست، چنین حکومتهایی که منهای دین و ایمان میخواهند نظم را برقرار کنند، قطعاً از یک موفقیت نسبی برخوردارند و از یک رشته تعدّیها و خلافهای آشکار جلوگیری میکنند، ولی هرگز جلوگیری از تعدّیهایی که از دید دستگاههای انتظامی دورند، برای آنان امکان پذیر نیست.
دربارهی چنین خلافها و قانونشکنیها، جز ایمان و حس مسئولیت و ترس از کیفرهای الهی، چیز دیگر موءثر نیست، زیرا قلمرو حکومت ایمان آن چنان نیرومند است که نه تنها انسان را از قانونشکنیهای علنی باز میدارد، بلکه او را از گناهان روانی و پنهانی که احدی از آن آگاهی ندارد نیز باز میدارد، بلکه نه تنها انسان را از انجام هر نوع خلاف باز میدارد، که حتی او را از اندیشهی گناه و تصمیم دربارهی یک عمل بد نیز باز میدارد.
گذشته از این کنترل، خود قدرتهای سهگانه یکی دیگر از مشکلات همین حکومتهای منهای مذهب است، زیرا هرگاه این قدرتها در صدد سوء استفاده از مقام و موقعیت خود برآیند با چه عاملی میتوان آنها را از این کار بد، باز داشت؟ هیئتهای بازرسی که در مواقع خاص برای کنترل این افراد، اعزام میشوند، خود آنها بشرهای فزونخواه، خودپرست و مرز نشناس هستند، هرگاه با این قدرتها، زد وبند کنند و آثار جرم و گناه را لوث نمایند، در این صورت چه باید کرد؟
وجود انسان، مجموعهای از یک رشته غرایز و تمایلات درونی است که حیات وی بستگی به وجود آنها دارد، ولی این غرایز در صورتی وسیلهی سعادت و موجب خوشبختی جامعهی انسانی میشود که در بهرهگیری از آنها، افراط و تفریط نشود.
مثلاً خودخواهی در انسان، رمز بقای او است و اگر علاقهی انسان به خویشتن نابود شود از هر نوع فعالیت در راه استمرار حیات باز میایستد، ولی اگر در به کارگیری این حس زیادهروی شود و انسان همه چیز را برای خود بخواهد، آن نیز جز گسترش بدبختی و ستم در جامعه، نتیجهای ندارد.
همین سخن را میتوان دربارهی غضب و خشم که یکی از مواهب طبیعی است بیان کرد. حسّ انتقام در مواقع خطر، نیروهای مادّی و معنوی انسان را برای دفاع از خویش بسیج میسازد و اگر کسی فاقد این حسگردد، حقوق فردی و اجتماعی او دست خوش تجاوز دیگران قرار میگیرد و از طرف دیگر، اگر در اعمال این حس، زیاده روی شود، ثمرهای جز ستم و تباهی اجتماع نخواهد داشت.
شما میتوانید این بیان را در تمام غرایز درونی انسان، مطرح کرده و یک نتیجه بگیرید که اصل وجود غرایز، ضامن حیات است، ولی زیاده روی در اعمال آن، مایهی بدبختی است.
اکنون باید دید چه باید کرد که جامعه را در بهرهگیری از غرایز به حدّ اعتدال دعوت کنیم. بهترین راه برای رهبری غرایز، ایجاد حسّ مسئولیت، در افراد است، به گونهای که فرد یا جامعه، خود را در لحظههای آشکار و پنهان، مسئول شناخته و بداند که هر نوع انحراف بیکیفر نیست، و این مسئولیت جز در پرتو دین، و اعتقاد به خدای دانا و توانا، حاضر و ناظر، بینا و شنوا، امکان پذیر نیست.
افرادی را میبینیم که در عین تنگدستی، به مال مردم دست درازی نمیکنند، در دوران قدرت شهوت، به ناموس مردم تجاوز نمیکنند، برای به دست آوردن مقام و منصبهای مادی کار نامشروع انجام نمیدهند و در بهرهبرداری از عواطف و تمایلات خود، جز راه عدالت و میانهروی، راه دیگری انتخاب نمیکنند، یک چنین خودداری دلیلی جز ایمان به خدا و امید بهپاداش و بیم از کیفر او ندارد.
اکنون که اعتقاد به خدا در کنترل تمایلات سرکش، چنین نقش موءثری را دارد، شایسته است که دربارهی آن به بحث و گفتگو بپردازیم.
کوهسار وجود ما، مملوّ از یک رشته فضایل اخلاقی است، که تحت شرایطی پرورش پیدا کرده و بارور میشوند. تو گویی میل به خوبیها و دوری از بدیها جزء آفرینش ما بوده، و لذا در جهان کسی را نمیشناسیم که ردّ امانت را بد و خیانت به آن را شرافت بداند، یا وفا به پیمان را ناپاکی و پیمان شکنی را پاکی و فضیلت بشمارد. راستگویی با قلم آفرینش بر صفحه فطرت هر انسانی نوشته شده وکودک جز راستگویی چیزی نمیداند.
و لو این نوع تمایلات در هر محیطی رشد نکرده، بلکه برای رشد آن، شرایطی لازم است. درست است ارشاد و راهنمایی معلّمان اخلاق در پرورش آنها موءثر است، ولی چه بسا به هنگام تضادّ با منافع شخصی، این نوع تمایلات، کم فروغ و احیاناً سرکوب شوند. چیزی که میتواند این نوع تمایلات اخلاقی را پرورش داده وپیوسته حاکم بر زندگی کند، همان دین و اعتقاد به کیفرها و پاداشهاست. از این روی دانشمندان، مذهب را پشتوانهی اخلاق میدانند و اخلاق متّکی به مذهب را غیر قابل نفوذ تلقّی میکنند، زیرا روشن است، که مراتب اصول اخلاق، مانند عفت، امانت، راستی، درستی، فداکاری و دستگیری از بینوایان و... در بسیاری از مواقع با یک سلسله محرومیتهای مادی همراه است. مثلاً زن عفیف باید از یک سلسله لذایذ صرف نظر کند. راستگویی چه بسا موجب زیان انسان میگردد، در این صورت دلیل ندارد یک فرد بیجهت و بدون یک انگیزهی روحی و خواست درونی، چنین اصولی را مراعات کند، مگر این که معتقد گردد این محرومیتها در سرای دیگر به عنوان پاداش جبران میشود یا آلودگی به این لذایذ زودگذر، کیفرهای سختی به دنبال دارد.
هدف از بعثت پیامبران،یکی از بحثهای کلامی است که قبل از اسلام و پس از آن، در میان دانشمندان، مورد بحث و بررسی قرار گرفته، حتی دین پژوهان بودایی و برهمایی دربارهی آن سخن گفته و طرف نفی را ترجیح دادهاند، در حالی که تمام متکلمانی که معتقد به دین آسمانی هستند، بعثت پیامبران را امری لازم و اهداف آنان را تشریح کردهاند.
از آنجا که علّت لزوم بعثت پیامبران از بحثهای پیشین که دربارهی «نیاز بشر به دین» و «آثار سازندهی دین» داشتیم روشن شد، اکنون سخن را بر بیان هدف پیامبران متمرکز میسازیم و یادآور میشویم که اساس دعوت پیامبران را دعوت به توحید در شاخههای گوناگون تشکیل میدهد، و این سخن از آیات قرآنی به روشنی استفاده میشود:
الف: «وَلَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ اُمّةٍ رَسُولاً اگنِ اعْبُدُوا الله وَاجْتَنِبُوا الطّاغُوت» (نحل/36).
«در میان هر امتی پیامبری برانگیختیم (تا به مردم بگویند) خدا را بپرستید واز پرستش طاغوت یعنی غیر او اجتناب ورزید».
ب: «قُلْ یا اگهْل الکِتاب تَعالَوا اِلی کَلِمَةٍ سَواء بَیْننا وبینکُمْ اگن لا نعبد اِلاّ اِیّاه ولا نشرکَ بِهِ شَیئاً وَلا یتّخذ بعضُنا بَعضاً اگرباباً مِنْ دُونِ الله» (آل عمران/64).
«بگو ای اهل کتاب بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است، و آن این که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم و بعضی از ما بعض دیگر را غیر از خدای یگانه به سرپرستی نپذیرد».
در آیهی نخست، از «توحید در عبادت» سخن به میان آمده است در حالی که در آیه دوم علاوه بر «توحید در عبادت» «اگلاّ نعبد اِلاّالله» از «توحید در ربوبیت» که به معنی پذیرش یک سرپرست و نفی دیگر سرپرستهای موهوم است«وَلا یَتَّخذ بَعْضنا بَعضاً اگرْباباً مِنْ دُونِ الله» نیز سخن گفته شده است.
علت گزینش این دو، این است که جامعهی آن روز از میان دیگر درجات توحید، در این دو مورد، انحراف پیدا کرد. جامعهی عرب آن روز به پرستش 360 بت تن داده و اهل کتاب علاوه بر پرستش مسیح، به ربوبیت عالمان و دانشمندان خود گرایش پیدا کرده بودند.
از این نظر، در آیات دیگر بقیهی مراتب توحید به صورت گسترده بیان شده ولی مهم همان توحید در پرستش و توحید در ربوبیت است و پذیرش «توحید در ربوبیت» با پذیرش بسیاری از مراتب توحید ملازم است؛ زیرا هرگاه به توحید در ربوبیت معتقد شویم و برای خود یک رب و یک سرپرست و برای جهان یک کارگردان بیش نیندیشیم طبعاً باید کاملاً در اختیار چنین«رب» قرار گیریم.
لازمهی توحید در ربوبیت امور ذیل است:
1. او را فقط بپرستیم.
2. حاکمیت را از آنِ او بدانیم.
3. اطاعت را مخصوص او بشماریم.
4. هر نوع قانونگذاری را که لازمهی آن تصرّف در نفس و جامعه وطبیعت است، حقّ مختص او بدانیم.
خوشبختانه در قرآن مجید دلایل این مراحل چهارگانهی توحید که از برخی از آنها به توحید افعالی تعبیر میشود به روشنی بیان شده و در این مقاله جای بازگویی آنها نیست.(2)
قرآن به روشنی تأکید میکند که صاحب و سرپرست و کارگردان جهان هستی، فقط خداست چنان که میفرماید:
«قُلْاگغَیر الله اگبغی رَبّاً وَهُوَ رَبُّ کُلّ شَیء» (انعام/164).
«بگو کردگاری جز خدا بطلبم در حالی که او پروردگار همهی چیزها است».
اگر واقعاً او ربّ است و ما مربوب، او مالک است و ما مملوک، او سرپرست و ما زیردست، طبعاً باید در همهی مراحل زندگی تسلیم او باشیم و جز او از کسی چیزی نپذیریم و پیوسته مطیع و فرمانبر او باشیم و این همان تسلیم در برابر خدا است که زیربنای دعوت تمام پیامبران را تشکیل میدهد.
چنان که میفرماید:
«اِنَّ الدِّینَ عِنْد الله الاِسلام ما اخْتَلفَ الّذینَ اُوتُوا الکتاب اِلاّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُالعِلْم بَغْیاً بَیْنَهُمْ»(آل عمران/19).
«دین در نزد خدا اسلام است و کسانی که کتاب آسمانی به آنان داده شد اختلافی در آن ایجاد نکردند مگر بعد از آگاهی و علم، آن هم به خاطر ظلم و ستم در میان خود».
و نیز میفرماید:
«فَمنْ یَبْتَغِ غَیر الاِسلام دِیناً فَلَنْ یُقْبَل مِنْهُ» (آل عمران/85).
«هر کس جز اسلام دینی برگزیند از او پذیرفته نمیشود».
گروه یهود، ابراهیم را از خود، و گروه نصاری ابرهیم را از خویش، میدانستند، قرآن به نفی هر دو برخاسته و میگوید: او نه یهودی بود و نه نصرانی، او یک فرد تسلیم در برابر خدا بود که به وی شرک نمیورزید، چنان که میفرماید:
«وَمَا کانَ اِبراهیم یَهُودیاً وَلا نَصْرانیّاً وَلکِنْ کانَ حَنیفاً مُسْلِماً وَماکانَ مِنَ المُشْرِکین» (آل عمران/67).
بنابراین برنامهی همه پیامبران در توحید در عبادت و ربوبیت تجلّی نموده و هر دو را میتوان در اسلام به معنای تسلیم در برابر خدا خلاصه کرد، گروهی از افراد نا آشنا، «اسلام» را در این آیات به معنای شریعت پیامبر خاتم میدانند در حالیکه مقصود همان تسلیم در برابر خدا، و نفی مولویت غیر او است که به صورت حلقهی اتصالی در میان همهی شرایع میباشد و همه را به هم پیوند داده است هر چند از نظر فروع و احکام با هم اختلافاتی دارند از این جهت خدا به تمام بشر دستور میدهد پیرو ابراهیم باشند، چنانچه میفرماید:
«فَاتَّبعُوا مِلّة اِبراهیم حَنیفاً وَما کانَ مِنَ الْمُشْرِکین» (آل عمران/95).
«از راه و روش ابراهیم پیروی کنید (راه و روش او چه بود؟وی) مشرک نبود».
توحید ربوبی و مسئولیتهای سنگین
آفرینش انسان بیهدف و بیغرض نیست، طبعاً مسئولیتهایی به دنبال خواهد داشت.
قرآن مجید میفرماید:
«اگیَحسب الاِنْسان اگن یُترک سُدی» (قیامت/36).
«آیا انسان فکر میکند که بیهدف رها میشود».
وباز میفرماید:
«اگفَحَسِبْتُمْ اگنّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً» (موءمنون/115).
«آیا میاندیشید که ما شما را بیهدف آفریدیم».
بالأخره این آیات و آیات دیگر انسان را یک موجود با مسئولیت معرّفی میکند، و او را تنها موجودی میداند که میتواند مسئولیتی را بپذیرد، چنان که میفرماید:
«اِنّا عَرَضْنَا الاءمانَة عَلی السَّموات وَالاگرْض وَالجبال فَاگبین اگن یْحْمِلنها وَ أشْفَقْن مِنْها فَحَمَلَها الاِنْسان اِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً» (احزاب/72).
«ما امانت (تعهد تکلیف) بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه داشتیم آنها از حمل آن سربرتافتند و از آن هراسیدند امّا انسان آن را بر دوش کشید، او بسیار ظالم و جاهل بود (ارزش این مقام را نشاخت)».
انسان به حکم این که باید در مقابل خدا تسلیم باشد باید واقعیت این مسئولیتها را از جانب وحی دریافت کند و بر طبق آن، حرکت را آغاز کند، این مسئولیتها که گاهی از آن به «رابطه» تعبیر شده در چهار بخش خلاصه میشود:
1. مسئولیت انسان در برابر خدا.
2.مسئولیت انسان در برابر مردم.
3. مسئولیت انسان در برابر جهان طبیعت.
4. مسئولیت انسان در برابر خویش.
اینک ما نظر وحی را در هر چهار مورد منعکس میکنیم:
مسئولیت انسان در برابر خدا در دو چیز خلاصه میشود:
الف. شناخت خدا،
ب. عبادت و پرستش او.
شناخت صحیح خدا، برای تودهی مردم جز از طریق وحی الهی امکان پذیر نیست، درست است که انسان در سایه فطرت، به گونهای خدا را میشناسد، ولی معرفت حاصل از فطرت، یک شناخت بسیار اجمالی است که در مقام معرّفی خدا، نارسا و ناتوان است، فطرت از وابستگی انسان به موجودی گزارش میدهد امّا او، جوهر است یا عرض، ماده است یا مجرد، عادل یا ظالم ، مختار یا مجبور، کارش هدفمند است یا بی هدف و ... از پاسخ به تمام این پرسشها ناتوان است و کمال انسان در شناخت خدا، از نظر اسماء و صفات او است ، در این راه وحی پیشگام بوده و هست، و اگر برخی از حکیمان و عارفان در یونان و ایران، و یا دورهی اسلامی، توانایی شناخت او را پیدا کردهاند، بر فرض این که از وحی کمک نگرفتهاند جنبهی استثنایی داشته و نمیتواند، معیار کلی باشد.
بدین سان یکی از اهداف انبیا معرفی اسما و صفات اوست، با اینکه پیامبران در طول قرنها، به معرفی او پرداختهاند هنوز بیش از یک میلیارد انسان در شرق آسیا خدا را در بتخانهها جستجو میکنند، و در برابر گاو زبون تعظیم مینمایند.
بشر این مسئولیت شناخت خدا را در صورتی میتواند بپذیرد که وحی الهی دست او را بگیرد و او را از این راه پر پیچ و خم عبور دهد و در غیر این صورت او را نخواهد شناخت.
امروز ملّت هند با جمعیت یک میلیاردی با گرسنگی و قحطی عجیبی دست به گریبان است، و از طرف دیگر فزون از صد و پنجاه میلیون گاو با کمال آزادی، مزارع این ملّت گرسنه را زیر پا «له» کرده و از بین میبرند، و کسی بر اثر افکار عمومی غلط، جرأت ندارد که دربارهی آنها سخن بگوید. افکار غلط دربارهی گاوهای مقدس! آنچنان عقل و اندیشهی آنان را بیچاره و زبون ساخته که هزاران نفر در طول سال در این کشور پهناور از گرسنگی جان میسپارند، ولی هیچ کس جرأت نمیکند که از گوشت آنان سدّ جوع کند و به اصطلاح، موجود «دانی» را فدای «عالی» نماید.
روزی که دولت هند اعلام کرد که در این کشور برای حفظ جان انسانها باید به مقدار ضرورت از گوشت گاو استفاده شود، شورش بیسابقهای سراسر هند را فرا گرفت که نزدیک بود کابینهی دولت سقوط کند، از این جهت به ناچاری سخن خود را پس گرفت.
هنوز صدها میلیون بشر در سرزمین هند (موزهی مذاهب) گاوان مقدس و اجرام آسمانی را میپرستند، تا آنجا که اگر گاوی بر سر راه قطار بخوابد، هیچ مقامی حق ندارد به مقام رفیع! گاو اهانت کرده و آن را از جای خود بلند کند، بلکه باید قطار آن قدر صبر کند، که معبود مسافران با کمال میل و رغبت و آزادی از میان ریل برخیزد.(3)
هنوز در کشور صنعتی ژاپن، برای هر رویدادی، خدایی معتقدند و پیکرهای آنها را که حاکی از صورت خیالی آن خدایان دروغی است میپرستند، تا آنجا که دختران دم بخت، بتهایی را که به صورت خاصّی تراشیده شده است، برای شوهر یابی میپرستند.
این است وضع خداشناسی و معارف الهی در عصر فضا و قرن اتم، آن هم پس از بعثت هزاران رهبر آسمانی. هرگاه پیامبرانی برانگیخته نمیشدند و به پیکار بیامان و پیگیر در راه مبارزه با بتپرستی دست نمیزدند، وضع مردم در موضوع«خدایابی» به کجا منتهی میشد؟ خدا میداند!
این جا است که باید گفت اگر مجاهدات سربازان توحید و آموزگاران آسمانی در توجه دادن مردم به معارف الهی نبود، مشعل توحید در هیچ نقطهای از نقاط جهان روشن نبود.
اکنون شما عقیدهای را که بر شبه قاره هند، و یا کشور متمدن ژاپن سایه افکنده، با آنچه که قرآن، خدا را معرفی میکند مقایسه کنید، داوری خواهید نمود که یکی از اهداف بعثت پیامبر، شناساندن خدا به تودهی انسانها است.هر چند در این مورد موفقیت کلی به دست نیاورد.
قرآن در سورهی حشر، خدا را چنین معرفی میکند:
1. «هُوَ الّذی لااِلهَ اِلاّ هُوَ عالِم الغَیب والشَّهادة هُوَ الرَّحمن الرَّحیم» (حشر/22).
«اوست خدا، خدایی که جز او خدایی نیست دانای آشکار و پنهان، رحمان و رحیم است».
2. «هُوَ اللهُ الَّذی لاإلهَ اِلاّ هُوَ المَلِک القُدُّوسُ السَّلامُالْمُوءْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزیزُالْجَبّارُالْمُتَکَبِّرُ سُبْحانَ اللهِ عَمّا یُشْرِکُونَ» (حشر/23).
«او است که خدایی جز او نیست، حاکم، منزّه، که ایمنی بخش مراقب، قدرتمند، اصلاحگر، شایستهی عظمت ، منزه است از آنچه که برای او شریک قرار میدهند».
3.«هُوَ الله الخالقُ البارِیُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الاءسْماءُالْحُسنی یُسَبِّحُ لَهُ ما فِی السَّمواتِ وَالاءرْض وَهُوَ الْعَزیزُالْحَکیمُ»(حشر/24) .
«او خداوندی است خالق، آفرینندهی بیسابقه، صورتگر، برای او است نامهای نیک آنچه در آسمانها و زمین است، برای او تسبیح میگویند او قدرتمند حکیم است».
پس از شناخت خدا با این عظمت، انسانهای وارسته به خاطر عظمت بیپایان او، به ستایشش میپردازند،و گروهی به امید نعمت و دوری نقمت خواهان پرستش او میباشند. یکی از اهداف وحی، آموزش کیفیّت پرستش او است تا از هر نوع پرستشی که شایستهی مقام ربوبی نیست جلوگیری به عمل آورد، و لذا در تمام شرایع سخن از نماز و روزه و اعتکاف و حج و جهاد آمده، و با اختلافاتی که در اجزا و شرایط هست، همگان به آنها دعوت شده اند.
دربارهی نخستین مسئولیت بشر، که همان مسئولیت در برابر خداست سخن گفتیم، اکنون به تبیین دومین مسئولیت او که همان مسئولیت در برابر مردم و جامعه است سخن میگوییم.
اینکه گفته شد، هدف از بعثت پیامبران در توحید با شاخههای مختلف آن خلاصه میشود بدان معنا نیست که دین در عقیده و اندیشه خلاصه میشود و نقشی در اجتماع، اقتصاد، سیاست، تربیت و اخلاق، ندارد، بلکه به حکم اینکه هر نوع قانونگذاری باید مشروعیت خود را از وحی بگیرد، طبعاً در هر جا که بشر نیاز به قانون وجعل مقررات دارد، باید از وحی مایه بگیرد و مورد امضای او باشد و به خاطر همین که دین، بالأخص دین اسلام، در همه صحنههای اجتماعی حاکم است و در مسایل فردی و دعا و نیایش، خلاصه نمیشود، یک نگاه به فقه اسلامی ما را به گسترش برنامههای آن آشنا میسازد، و اندیشهی کسانی را که فقط دین را در سعادت اخروی خلاصه کرده، بیمورد ساخته و یاد آور میشود، سعادت اخروی از سعادت دنیوی میگذرد، و سعادت دنیوی نیز، از نظر کلیّات، در گرو دین و مذهب است.
روشنترین گواه بر حضور اسلام در صحنه، آیات و روایاتی است که در غالب موضوعات اجتماعی سخن گفته و ضوابط و قوانینی برای آنها وضع کرده است. ما در اینجا به صورت گذرا بسیاری از این عناوین را یادآور میشویم که هر یک برای خود ابواب و فصول و زیرمجموعههای فراوانی دارد و کسانی که با فقه اسلامی آشنا هستند این مطلب را بهتر لمس میکنند، اینک این عناوین:
1. احکام خرید و فروش.
2. شرایط معامله کنندگان.
3. شرایط عوضین.
4. معاملاتی که در آنها برای طرفین یا یک طرف، خیار و اختیار هست.
5. اقسام ربا و احکام آن.
6. بیع صرف و سلم.
7. احکام یک رشته عقود و ایقاعات از قبیل: شفعه، صلح، اجاره، جعاله، عاریه، مضاربه، مزارعه، مساقات، شرکت، قسمت، دین، قرض،رهن، حجر، ضمان، کفالت، وقف، حبس ، وصیت.
8. در مورد خانواده و در موضوعات مربوط به آن احکام فراوانی دارد، از قبیل: مصاهره، عدّه، عیوب، مجوّز فسخ، هزینه، احکام طلاق، احکام ارث.
9. در مورد مسایل سیاسی در موضوعاتی مانند: قضاوت، شهادت، حدود، دیات، امور حسبیه و شرایط حاکم و غیره ضوابطی مقرر نموده است.
10. در مورد بهرهگیری از طبیعت دربارهی خوردنیها و نوشیدنیها، حلالها و حرامها بحثهای گسترده دارد.
آیات و روایاتی که در این باره وارد شده است حاکی از آن است که اسلام به صورت یک دین جامع و ناظر به کلیهی امور اجتماعی، فرو فرستاده شده و نعوذ بالله منحصر به گوشههای مسجد و درون خانه نیست، بالأخص اگر بخش جهاد و دفاع فقه اسلامی مدّنظر قرار بگیرد.
در مورد احکام فقهی که غالباً مربوط به موضوعات اجتماعی است قریب به 50 هزار روایت با حفظ مکررات وارد شده و با این تشریع گسترده چگونه میتوان آن را تنها به سعادت اخروی منحصر کرد؟!
انسان در برابر طبیعت و جانداران مسئولیت خاصی دارد، یکی از مسئولیتهای او این است که او جانشین خدا در زمین بوده و باید به عمران و آبادی زمین بپردازد، چنان که میفرماید:
«هُوَ اگنْشاگکُمْ مِنَ الاگرض واستعمرکُمْ فیها» (هود/61).
«او شما را از زمین آفرید و آبادی آن را از شما طلبید».
بنابراین انسانی که قادر است بخشی از زمین را احیا کند و تغذیهی خود و دیگران را از محصول آن تأمین کند، باید به مسئولیت خود عمل کند.
امیرموءمنانعلیه السلام در یکی از سخنان خود میگوید:
«اِتَّقُوا اللهَ فی عبادهِ وبلادِه فانّکم مسوءُولون حتّی عن البقاع والبهائم».(4)
«از خدا بترسید و تقوا پیشه کنید که شما در پیشگاه خداوند مسئول بندگان و شهرها و آبادیها حتّی اراضی وحیوانات هستید».
انسان در برابر طبیعت، مسئولیت آباد کردن آن را دارد نه تخریب و ویران کردن آن. بهرهگیری از جنگلها و دریاها و محیط زیست باید به شکلی صورت پذیرد که به حیات انسان بلکه حیوانات وجانوران صدمه وارد نکند؛ در غیر این صورت، بر خلاف مسئولیت خود رفتار کرده و در پیشگاه خدا مسئول خواهد بود.
فقیهان ما در کتابهای مربوط به «عشرت»، «اطعمه و اشربه» به طور گسترده در این مورد سخن گفتهاند و مسئولیت انسان را در برابر طبیعت و جانداران مشخص نمودهاند.
در اینجا ما به گوشهای از مسئولیت انسان در برابر حیوان اشاره میکنیم، مسألهای که امروز به غربیان نسبت داده شده و تصور میشود که حمایت از حیوانات، زاییدهی اندیشهی غربیان است. از آنجا که هدف این مقال، فشردهگویی است به نقل دو حدیث میپردازیم.
الف: پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم میفرماید:«انّ الله تبارک و تعالی یُحبّ الرفق ویعین علیه فإذا رکبتم الدوابّ العجاف فأنزلوها منازلها. فإن کانت الأرض مجدبة فأنجوا علیها وإن کانت مخصبة فانزلوها منازلها».(5)
خداوند متعال رفق ومدارا را دوست دارد بنابراین اگر با چهارپایان لاغر و ضعیف مسافرت کردید در هر منزلی بار آنها را پایین آورید و اگر بیابان خشک است از آن بگذرید و در زمینهای علفزار منزل گزینید.
ب: پیامبر گرامیصلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«اضربوها علی النفار ولا تضربوها علی العثار».(6)
حیوانات را برای چموشی و رام کردن بزنید ولی برای لغزیدن و یا به زمین خوردن مزنید.
فقیه بزرگ شیخ محمد حسن نجفی صاحب جواهر در آخر کتاب نکاح به پیروی از محقق موءلف «شرایع الإسلام» بخشی از حقوق حیوان را یادآور شده است.(7)
از نظر شریعت اسلامی انسان دربارهی خود مسئولیت خاصی دارد، این مسئولیتها در ضمن یک رشته تکالیف مشخص شده است. پیشوای چهارم امام سجاد علیه السلام در رسالهی ارزشمند خود «رسالة الحقوق» دربارهی مسئولیت انسان در برابر خویش و اعضا و جوارح و دیگر وابستگان بیانات وافی دارند که به صورت گذرا چند بخش از آن را نقل میکنیم:
بدان که خدای عزّ وجلّ را بر تو حقوقی است که تو را دربرگرفتهاند، در هر حرکتی که انجام دهی، یا سکون و آرامشی که برگزینی، یا جایگاه و مقامی که احراز کنی، یا عضوی که دگرگون کنی، یا ابزاری که به کارگیری، بعضی از این حقوق بر بعض دیگر بزرگترند.
برای دیده ات، بر تو حق قرار داده، و برای گوش تو، بر تو حق قرار داده، و برای زبانت، بر تو حق داده است، این اعضای هفتگانهاند که اعمال با آنها انجام میشود.(8)
سپس حضرت سجاد علیه السلام به بخشی از مسئولیت انسان دربارهی جوارح اشاره میکند و ما در این باره به بیان مسئولیت او درباره زبان و گوش وچشم بسنده میکنیم.
امام علیه السلام در این مورد چنین میفرماید:
امّا حق زبان این است که او را گرامی داری از این که به فحش عادت کند، بلکه او را به سخن خوب و شایسته وادارش کنی. او را موءدب دار و در کام نگاه دار، مگر در محل حاجت و برای سود دین و دنیا، و آن را از پرگویی ویاوه سرایی کم فایده که ایمن از زیانش نیست و درآمدش کم است، معاف داری. زبان، گواه خرد و دلیل بر آن شمرده میشود، و آراستگی عاقل به زیور عقل، خوش زبانی اوست، و مددی جز از ناحیهی خدای بزرگ وجود ندارد.(9)
مسئولیت انسان در مورد گوش
قرآن مجید انسان را مسئول گوش و چشم و دل معرفی میکند و میفرماید:
«قُلْ هُوَ الّذی أنشأکُمْ وَجعَلَلَکُمُ السَّمْعَ وَالاءبْصار وَالاگفْئدَة قَلیلاً ما تَشْکُرُونَ» (ملک/23).
«بگو اوست خدایی که شما را آفرید و گوش و چشم و دلها به شما عطا کرد ولی کم سپاسگزارید».
شکر نعمت این است که انسان آن را در مورد خود بهکار ببرد، اینک کلام حضرت سجّادعلیه السلام را در مورد گوش چنین میخوانیم:
حق گوش پاک داشتن اوست از این که راه دلت باشد مگر برای خبر خوبی که در دلت خیر پدید آورد، یا اخلاق شایستهای نصیب تو کند، زیرا گوش دروازهی دل است و معانی خوب یا بد، خیر یا شر را به او میرساند و قوهای جز از ناحیه خداوند نیست.(10)
مسئولیت انسان در مورد چشم
امامعلیه السلام در این باره میفرماید:
امّا حق چشم بر تو این است که آن را از هر چه بر تو حلال و روا نیست بپوشانی و مبتذلش نسازی، مگر برای عبرت آموزی به گونهای که از آن بینا شوی یا دانش به دست آوری، زیرا دیده وسیلهی عبرت است.(11)
با توجه به آنچه که در اسلام دربارهی مسئولیت انسان در مورد خودش و غیر خودش وارد شده و ما فقط بخش کمی از آن را منعکس کردیم میتوان گفت: اسلام سراسر زندگی انسان را با مسئولیتهای قانونی پوشانیده است.
و با توجه به این بحث گسترده چگونه میتوان هدف انبیا را منحصر به سعادت اخروی دانست هر چند سعادت اخروی هدف نهایی است ولی بر این هدف جز از طریق سعادت دنیوی نمیتوان دست یافت و در حقیقت زندگی انسان در این جهان تحت ضوابط الهی میتواند سعادت اخروی را پدید آورد.
با تشریح عناوین سهگانهی مسأله(12)، دیگر نیازی به تشریح عنوان چهارم، به عنوان «انتظار خدا از بشر چیست» نداریم، زیرا با تشریح اهداف بعثت که در حقیقت در سعادت دنیوی و اخروی خلاصه میشود، انتظار دین از بشر نیز روشن شد.
کلمهی دین، در عنوان یاد شده، رمز صاحب دین است که خدای خالق انسان وجهان است و انتظار او اگر به کاربردن کلمهی انتظار دربارهی خدا صحیح باشد، از بشر این است که از طریق توحید و توجه به نقطهی کمال، سیر تکاملی خود را شروع کرده و مظهر صفات خدا گردد. او (خدا) دانا و توانا، بینا و شنواست. دادگر وحکیم است. بشر نیز در حدّ یک وجود امکانی چنین میباشد.
انتظار دین از بشر این است که در تحصیل سعادت دنیوی که مقدّمهی سعادت اخروی است، از قوانین الهی پیروی کند، و پیوسته مرزها را رعایت کرده و زمام زندگی را به دست هوا و هوس ندهد.
در اینجا ما این بحث را به پایان میرسانیم، شاید این بحث گسترده، چهرهی واقعی مسأله را روشن ساخته باشد.
1. دنیایی که من میبینم، آلبرت انیشتین، ص59 61.
2 جهت آگاهی بیشتر، ر.ک: منشور جاوید:2/490320.
3.در گذشته مطبوعات ایران نوشتند که فرودگاه بزرگ و بینالمللی دهلی نو به مدت چند روزی بر اثر اشغال «باندها» به وسیلهی گاوهای مقدس!، به روی هواپیماهای داخلی و خارجی بسته شد و هیچ کس جرأت نداشت که این معبودها ی مقدس را از فرودگاه بیرون کند!
4. نهج البلاغه، خطبه 167.
5. من لا یحضره الفقیه:228.
6. فروع کافی:2/230.
7. جواهر الکلام:31/398396.
8. تحف العقول:184 185.
9. تحف العقول:184 185.
10و11.تحف العقول: 185.
12. نیاز بشر به دین، 2. آثار سازندهی دین، 3. هدف بعثت پیامبران.
1. Richard Schmit.